سید امیر مهدی جانسید امیر مهدی جان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

امیر بابارضا

تصاویر/ داخل ضريح حضرت عباس (ع)

چشمم از آب پر و مشك من از آب تهى است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است به روى اسب قيامم به روى خاك سجود اين نماز ره عشق است، زآداب تهى است جان من مى‏برد آبى كه از اين مشك چكد كشتى‏ام غرقه در آبى كه ز گرداب تهى است هرچه بخت من سرگشته به خواب است، حسين! ديده اصغر لب تشنه‏ات از خواب تهى است دست و مشك و علمم لازمه هر سقاست دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است مشك هم اشك به بى‏دستى من مى‏ريزد بى‏سبب نيست اگر مشك من از آب تهى است (شهاب يزدى) ...
21 آبان 1392

هشتم محرم الحرام

کربلا....چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند . ملاقات امام(ع) با عمرسعد : حضرت فرمود:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگی...
21 آبان 1392

هفتم محرم الحرام

کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند . عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد . یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی ! ...
20 آبان 1392

ششم محرم الحرام

کربلا....دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش کنند . حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند...
19 آبان 1392

پنجم محرم الحرام

کربلا....یکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بن ربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد . عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین(ع) از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند . چون گروهی از مردم می دانستند که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند . نوشته اند: فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون ا...
18 آبان 1392

چهارم محرم الحرام

کربلا....شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد : « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم. سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند . شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو ، یزید بن رکاب با دوهزار جنگجو ، حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو ، مضایر بن رهینه با سه ه...
17 آبان 1392

سوم محرم الحرام

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله ی عمر بن سعد(بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگ با امام حسین(ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امام حسین(ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدر برای جنگ با حسین(ع) به کربلا آمد . * عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: » مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرد...
16 آبان 1392

دوم محرم الحرام

نینوا ( و کربلا)... پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری   نینوا جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام(ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سئوال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، گریست و فرمود: « پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدّم رسول خدا چنین وعده داد.» سپس اصحاب امام(ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند . سپاه حرّ نیز در ناحیه ی دیگری در مقابل امام اردو زدند . حضرت(ع) اهل بیت خود را جمع کرده، نظری بر آ...
15 آبان 1392